من دلم می خواهد یک زن باشم... یک زن آزاد...
یک زن آزاده من متولد می شوم، رشد می کنم تصمیم می گیرم و بالا می روم.
من گیاه و حیوان نیستم. جنس دوم هم نیستم. من یک روح متعالی هستم؛ تبلوری از مقدس ترین ها !ـ من را با باورهایت تعریف نکن ! بهتر بگویم تحقیر نکن!
ـ من آنطور که خود می پسندم لباس می پوشم –قرمز، زرد، نارنجی، برای خودم آرایش می کنم- گاهی غلیظ، میرقصم- گاه آرام، گاه تند، میخندم بلند بلند بی اعتنا به اینکه بگویند جلف است یا هر چیز دیگر... برای خودم آواز میخوانم حتی اگر صدایم بد باشد و فالش بخوانم، آهنگ میزنم و شادترین آهنگها را گوش میدهم. زن درون من یک موجود مستقل است. نه به دنبال تکیه گاه میگردد که آویزش شود، نه صندلی که رویش خستگی در کند و نه نردبان که از آن بالا برود. زن درونم به دنبال یک همسفر است، یک همراه، شانه به شانه. گاه من تکیه گاه باشم گاه او. گاه من نردبان باشم ، گاه او. مهر بورزد و مهر دریافت کند.
زن درون من کارگر بیمزد خانه نیست که تمام وجودش بوی قورمه سبزی بدهد و دستهایش همیشه بوی پیاز داغ؛ که بزرگترین هنرش گلدوزی کردن و دمکنی دوختن باشد. روزها بشوید و بساید و عصرها جورابها و زیرپوشهای شوهرش را وصله کند . زن درونم اینها نیست که حتی اگر تو به آن بگویی کد بانو!!! در خانه من کسی گرسنه نیست ، بچهها بوی جیش نمیدهند، لباسها کثیف نیستند و همیشه بوی عطر غذا جریان دارد؛ اگر عشق باشد، زندگی هست!
من یک زنم ... نه جنس دوم... نه یک موجود تابع... نه یک ضعیفه ... نه یک تابلوی نقاشی شده، نه یک عروسک متحرک برای چشم چرانی، نه یک کارگر بیمزد تمام وقت، نه یک دستگاه جوجه کشی.
باور داشته باش من هم اگر بخواهم میتوانم خیانت کنم، بی تفاوت و بی احساس باشم، بی ادب و شنیع باشم، بی مبالات و کثیف باشم. اگر نبوده ام و نیستم ، نخواسته ام و نمیخواهم. آری؛ زن درونم عشق میخواهد و عشق میورزد، احترام میخواهد و احترام میگذارد. من به زن وجودم افتخار میکنم، هر روز و هر لحظه ... من به تمام زنان آزاده و سربلند دنیا افتخار میکنم و به تمام مردانی که یک زن را اینگونه میبینند.
:: موضوعات مرتبط:
زن درون من ,
,
:: بازدید از این مطلب : 905
|
امتیاز مطلب : 47
|
تعداد امتیازدهندگان : 12
|
مجموع امتیاز : 12